خاطره «علی مشهدی» از پدرش
پیغام مدیر :
با سلام خدمت شما بازديدكننده گرامي ، خوش آمدید به سایت من . لطفا براي هرچه بهتر شدن مطالب اين وب سایت ، ما را از نظرات و پيشنهادات خود آگاه سازيد و به ما را در بهتر شدن كيفيت مطالب ياري کنید.
خاطره «علی مشهدی» از پدرش
نوشته شده در شنبه 28 آذر 1394
بازدید : 266
نویسنده : admin



خاطره «علی مشهدی» از پدرش

وی با انتشار تصویری از پدر مرحومش نوشت:

 خاطره «علی مشهدی» از پدرش


«خدابیامرز عادت داشت همیشه ظهرها یه ساعت بخوابه واسه همین اون یه ساعت مگس هم حق نداشت پر بزنه منم که کلا بی توجه به امور.هنوز چشماش گرم نمیشد یه کاری میکردم یه متر از جاش بپره اونم طبق آداب و رسوم تربیتی اون زمان با کمربند نصحیتم میکرد و به زور کنار خودش میخوابوند خلاصه این عمل تقریبا هر روز بدون وقفه تکرار میشد یه روز ننه طفلک گفت پسرم اگه امروز پسر خوبی باشی شب با بابات صحبت میکنم فردا واست یه دوچرخه بخره خلاصه بابام خوابید و من رفتم توی بالکن خونه که یه ساعت اونجا باشم و سروصدا نکنم.

 تا ننه شب با بابام صحبت کنه از فردا دوچرخه داشته باشم همینطوری که داشتم تمرین پرتاب تف میکردم چشمم به یه بسته کبریت افتاد و شروع کردم مدلهای مختلف روشن کردن کبریت رو امتحان کردن پرتابی چرخشی لا انگشتی .یه دستی .تا یه بسته تموم شد و بابام خدابیامرزم بیدار شد طفلک فکر میکرد خواب میبینه که واسه اولین بار یه ساعت راحت بدون سروصدای من خوابیده داشت چای میخورد گفت آفرین خوشحالم که تصمیم گرفتی بالاخره پسرخوبی بشی هنوز حرفش تموم نشده بود که صدای دادو فریاد همسایه ها بلند شد آتیش آتیش آقای مسعودی بالکنتون آتیش گرفته ... و من هنوز دوچرخه ندارم .شادی روح همه پدرهای نازنین که وقتی میرن تازه میفهمی چه گوهری رو از دست دادی فاتحه بفرستین».





مطالب مرتبط با این پست
.



می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: